loading...
erfan
زندگی نامه ی فوتبالیست های معروف

*...|| زندگی نامه دیه گو مارادونا ||...*


نام محصول: *...|| زندگی نامه دیه گو مارادونا ||...*

قیمت: 5,500 تومان




زندگي نامه دیه گو مارادونا اسطوره فوتبال جهان و يكي از بهترين و معروفترين فوتباليستهاي جهان به همراه بهترین گلهاي او

قسنتی از زندگینامه دیه گو آرماندو مارادونا - اسطوره فوتبال آرژانتین

نام ديه گو مارادونا در دنياي فوتبال بيش از آنکه به خاطر نبوغ و خلاقيت و بازي هاي استثنايي او بيايد، به دليل جنجال ها و اخباري است که از زمان بازيگري او در ناپل ايتاليا همواره حول و حوش اين بازيکن شاخص آرژانتيني بوده است.
ديه گو يکي از بااستعدادترين بازيکنان نسل فوتبال جهان است که در خانواده يي فقير و پرجمعيت به دنيا آمد. فوتبال را در باشگاه آرجنتينوس جونيورز آغاز کرد و 15ساله بود که به تيم اول باشگاه پيوست. در حالي که تنها 17سال داشت به تيم ملي آرژانتين دعوت شد و در برابر مجارستان يک نيمه بازي کرد.
قدرت بازي سازي، پاس هاي بلند و کوتاه ميليمتري، قدرت حفظ توپ و هوش سرشار رهبري تيم در ميانه ميدان، ضربه هاي ناگهاني و حياتي، حفظ تعادل و قدرت پا به توپ عالي و بسياري از خصوصيات ديگر يک فوتباليست طراز اول در مارادونا جمع شده بود و اگر از نظر شخصيتي در حد مطلوبي بود بي ترديد در کنار بزرگان فوتبال دنيا يکي از ده مرد برتر فوتبال جهان نام مي گرفت.
پس از آن که «سزار منوتي» مربي بزرگ تيم ملي آرژانتين ديه گو را به دليل اخلاق و رفتار ناپايدارش و ناپختگي دوران جواني از تيم ملي کنار گذاشت و نام او را براي جام جهاني 78 در ليست تيم نياورد، مارادونا جام جهاني جوانان 79 توکيو را ميدان تاخت و تاز خود قرار داد و تيم ملي کشورش را به مقام قهرماني جهان رساند.
وقتي مارادونا در تيم باشگاهي آرجنتينوس جونيورز، در 166 بازي 116 گل به ثمر رساند، باشگاه معروف بوکاجونيورز حاضر شد براي خريد او پول خوبي پرداخت کند. اين بار رکورد او بهتر شد و در 28بازي، 40 گل زد و در سال 1981 با بوکاجونيورز قهرمان آرژانتين شد. کم کم نام جوان با استعداد آرژانتيني بر سر زبان ها افتاد و بارسلون با پرداخت بالاترين مبلغ، او را به ايالت کاتالونيا برد. از سال 1982 تا 1984 بارسلون محل بروز استعدادها و بازي هاي ديه گو بود. هافبک پرتوان آمريکاي جنوبي قهرماني سال 83 اسپانيا را براي بارسلون به ارمغان آورد.
حال تيم ناپل ايتاليا خواهان او بود و مبلغ بسيار بالايي به او پيشنهاد کرد تا در سال 84 به شهر ناپل مهاجرت کند. مارادونا هفت سال در ناپل ماند و در سال 1991که از ايتاليا به آرژانتين برگشت، معروف ترين و محبوب ترين ورزشکار شهر ناپل بود.
او يک تنه ناپل را به دو مقام قهرماني در سال 1987 و 1990 رساند. پس از بازگشت مارادونا به وطنش، تيم ناپل ديگر نتوانست قامت راست کند و حتي به دسته دوم بازي ها سقوط کرد. در سال 9119 مارادونا به اتهام حمل و مصرف مواد مخدر، از ايتاليا اخراج شد و به کشورش بازگشت و از آن سال به طور مرتب باشگاه خود را عوض کرد. معروف ترين باشگاهي که بعد از جام جهاني 94 در آن توپ زد، بوکاجونيورز بود که در سال هاي 9619 و 9719 در آن بازي کرد.
مارادونا چندي نيز مربي راسينگ بود که به دليل عدم موفقيت از کار برکنار شد.
در عرصه بازي هاي ملي موفقيت مارادونا بسيار چشمگير بود، بازيکني با قد کوتاه، اما با استارت هاي انفجاري؛ در هر لحظه يي که ديه گو اراده مي کرد قادر بود خط دفاعي حريف را به هم بريزد و با پاسي ناگهاني مهاجمان تيمش را صاحب موقعيت گل کند.
بازيکن برجسته يي مثل او همواره در زمين بازي، هدف تکل هاي خشن مدافعان حريف بود. قدرت بدني مرد کوچک آرژانتيني در سال هايي که هنوز به مواد غير مجاز روي نياورده بود غيرقابل تصور مي نمود. در ضربه هاي آزاد يک استاد به تمام معنا بود. ضربات پاي چپ او از پشت محوطه جريمه، کمتر خطا مي رفت. در جام جهاني اسپانيا و به هنگام ديدار با برزيل به دليل خطاي غيرورزشي از زمين اخراج شد تا باعث حذف آرژانتين شود؛ اما جام جهاني 86 مکزيک ميداني ديگر براي او بود. در آن سال او به قله شهرت و تکامل در عامل بازيگري رسيد و در راس يک تيم خوب و آرماني به رهبري دکتر کارلوس بيلاردو، اجازه نداد جام قهرماني از قاره آمريکا خارج شود. بازي هاي اعجاب انگيز مارادونا در مسابقات مقدماتي سبب شد مربيان تيم هاي حريف همواره چند بازيکن را مامور يارگيري مارادونا کند.
اما يارگيريها و خطاهاي متعدد نيز مانع بازي سازي و ارسال پاس هاي زيبا و به واقع استثنايي او نبود. او در بازي با انگلستان با زيرکي بسيار و با ضربه دست توپ را وارد دروازه حريف کرد تا اين گل به عنوان يک گل تاريخي در جام هاي جهاني ثبت شود. پس از آن با گلي ديگر بلژيک را از رسيدن به ديدار نهايي محروم کرد تا آرژانتين در برابر آلمان برگزارکننده ديدار پاياني جام جهاني مکزيک باشد. درخشش او سبب شد در پايان، بازي سه بر دو به سود آرژانتين خاتمه يابد و براي بار دوم جام جهاني نصيب آرژانتين شود. مارادونا در جام جهاني مکزيک به عنوان بهترين بازيکن شناخته شد. چهار سال بعد در جام جهاني ايتاليا، ستاره اقبال آرژانتين بلند بود که مارادونا يک بازي زيبا و تحسين برانگيز مقابل برزيل انجام داد تا تيم پر مهره رقيب را از دور رقابت ها حذف کند.
دو تيم آلمان و آرژانتين برگزار کننده ديدارنهايي بودند. پس از آنکه تيم آرژانتين به علت اخراج دو بازيکن خود 9 نفره بازي مي کرد، ضربه پنالتي «آندرياس بره مه» تيري بر قلب مارادونا بود تا تيم آرژانتين به مقام نايب قهرماني جهان بسنده کند. سال 1994 و جام جهاني آمريکا پايان کار ديه گو مارادونا در سطح ملي بود. مارادوناي 34 ساله به قدر کافي پخته بود که با وجود اضافه وزن، تيمش را رهبري کند؛ اما يک اشتباه اخلاقي و دوپينگ او در جريان بازي ها موجب شد تا او از بازي ها اخراج شود و 15 ماه از بازيهاي بين المللي محروم شود. پس از اخراج مارادونا تيم ملي آرژانتين ديگر کمر راست نکرد و خيلي زود از دور رقابت ها حذف شد. مارادونا با اين کار غيراخلاقي، مانع از اين شد که به عنوان اسطوره يي در جهان فوتبال نامش جاودانه شود و در کنار بزرگاني چون دي استفانو، پله، کرايف، و بکن باوئر قرار گيرد. آخرين دسته گل مارادونا، تيراندازي به سوي خبرنگاراني بود که سعي داشتند در زمان محروميت او از بازي هاي بين المللي، از او عکسبرداري کنند. او همچنان قصد داشت در فوتبال حرفه يي به مربيگري بپردازد و حاضر نيست با دنياي توپ گرد وداع کند.
ديه گو مارادونا- DIEGO MARADONA
مليت: آرژانتين
متولد: 30 اکتبر1960 در بوئنوس آيرس
پست: هافبک مياني- هافبک چپ
تعداد بازي هاي ملي: 90 بازي از سال 1977 تا 1994 ميلادي      

erfan بازدید : 32 چهارشنبه 20 اردیبهشت 1391 نظرات (0)

ای سرو بلند قامت دوست

وه وه که شمایلت چه نیکوست

در پای لطافت تو میراد

هر سرو سهی که بر لب جوست

نازک بدنی که می‌نگنجد

در زیر قبا چو غنچه در پوست

مه پاره به بام اگر برآید

که فرق کند که ماه یا اوست؟

آن خرمن گل نه گل که باغست

نه باغ ارم که باغ مینوست

آن گوی معنبرست در جیب

یا بوی دهان عنبرین بوست

در حلقه‌ی صولجان زلفش

بیچاره دل اوفتاده چون گوست

می‌سوزد و همچنان هوادار

می‌میرد و همچنان دعاگوست

خون دل عاشقان مشتاق

در گردن دیده‌ی بلاجوست

من بنده‌ی لعبتان سیمین

کاخر دل آدمی نه از روست

بسیار ملامتم بکردند

کاندر پی او مرو که بدخوست

ای سخت دلان سست پیمان

این شرط وفا بود که بی‌دوست

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

در عهد تو ای نگار دلبند

بس عهد که بشکنند و سوگند

دیگر نرود به هیچ مطلوب

خاطر که گرفت با تو پیوند

از پیش تو راه رفتنم نیست

همچون مگس از برابر قند

عشق آمد و رسم عقل برداشت

شوق آمد و بیخ صبر برکند

در هیچ زمانه‌ای نزادست

مادر به جمال چون تو فرزند

با دست نصیحت رفیقان

و اندوه فراق کوه الوند

من نیستم ار کسی دگر هست

از دوست به یاد دوست خرسند

این جور که می‌بریم تا کی؟

وین صبر که می‌کنیم تا چند؟

چون مرغ به طمع دانه در دام

چون گرگ به بوی دنبه در بند

افتادم و مصلحت چنین بود

بی‌بند نگیرد آدمی پند

مستوجب این و بیش ازینم

باشد که چو مردم خردمند

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

امروز جفا نمی‌کند کس

در شهر مگر تو می‌کنی بس

در دام تو عاشقان گرفتار

در بند تو دوستان محبس

یا محرقتی بنار خد

من جمرتها السراج تقبس

صبحی که مشام جان عشاق

خوشبوی کند اذا تنفس

استقبله و ان تولی

استأنسه و ان تعبس

اندام تو خود حریر چینست

دیگر چه کنی قبای اطلس؟

من در همه قولها فصیحم

در وصف شمایل تو اخرس

جان در قدمت کنم ولیکن

ترسم ننهی تو پای بر خس

ای صاحب حسن در وفا کوش

کاین حسن وفا نکرد با کس

آخر به زکات تندرستی

فریاد دل شکستگان رس

من بعد مکن چنان کزین پیش

ورنه به خدا که من ازین پس

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

گفتار خوش و لبان باریک

ما أطیب فاک جل باریک

از روی تو ماه آسمان را

شرم آمد و شد هلال باریک

یا قاتلتی بسیف لحظ

والله قتلتنی بهاتیک

از بهر خدا، که مالکان، جور

چندین نکنند بر ممالیک

شاید که به پادشه بگویند

ترک تو بریخت خون تاجیک

دانی که چه شب گذشت بر من؟

لایأت بمثلها اعادیک

با اینهمه گر حیات باشد

هم روز شود شبان تاریک

فی‌الجمله نماند صبر و آرام

کم تزجرنی و کم اداریک

دردا که به خیره عمر بگذشت

ای دل تو مرا نمی‌گذاری ک

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

چشمی که نظر نگه ندارد

بس فتنه که با سر دل آرد

آهوی کمند زلف خوبان

خود را به هلاک می‌سپارد

فریاد ز دست نقش، فریاد

و آن دست که نقش می‌نگارد

هرجا که مولهی چو فرهاد

شیرین صفتی برو گمارد

کس بار مشاهدت نچیند

تا تخم مجاهدت نکارد

نالیدن عاشقان دلسوز

ناپخته مجاز می‌شمارد

عیبش مکنید هوشمندان

گر سوخته خرمنی بزارد

خاری چه بود به پای مشتاق؟

تیغیش بران که سر نخارد

حاجت به در کسیست ما را

کاو حاجت کس نمی‌گزارد

گویند برو ز پیش جورش

من می‌روم او نمی‌گذارد

من خود نه به اختیار خویشم

گر دست ز دامنم بدارد

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

بعد از طلب تو در سرم نیست

غیر از تو به خاطر اندرم نیست

ره می‌ندهی که پیشت آیم

وز پیش تو ره که بگذرم نیست

من مرغ زبون دام انسم

هرچند که می‌کشی پرم نیست

گر چون تو پری در آدمیزاد

گویند که هست باورم نیست

مهر از همه خلق برگرفتم

جز یاد تو در تصورم نیست

گویند بکوش تا بیابی

می‌کوشم و بخت یاورم نیست

قسمی که مرا نیافریدند

گر جهد کنم میسرم نیست

ای کاش مرا نظر نبودی

چون حظ نظر برابرم نیست

فکرم به همه جهان بگردید

وز گوشه‌ی صبر بهترم نیست

با بخت جدل نمی‌توان کرد

اکنون که طریق دیگرم نیست

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

ای دل نه هزار عهد کردی

کاندر طلب هوا نگردی؟

کس را چه گنه تو خویشتن را

بر تیغ زدی و زخم خوردی

دیدی که چگونه حاصل آمد

از دعوی عشق روی زردی؟

یا دل بنهی به جور و بیداد

یا قصه‌ی عشق درنوردی

ای سیم تن سیاه گیسو

کز فکر سرم سپید کردی

بسیار سیه، سپید کردست

دوران سپهر لاجوردی

صلحست میان کفر و اسلام

با ما تو هنوز در نبردی

سر بیش گران مکن، که کردیم

اقرار به بندگی و خردی

با درد توام خوشست ازیراک

هم دردی و هم دوای دردی

گفتی که صبور باش، هیهات

دل موضع صبر بود و بردی

هم چاره تحملست و تسلیم

ورنه به کدام جهد و مردی

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

بگذشت و نگه نکرد با من

در پای کشان، ز کبر دامن

دو نرگس مست نیم خوابش

در پیش و به حسرت از قفا من

ای قبله‌ی دوستان مشتاق

گر با همه آن کنی که با من

بسیار کسان که جان شیرین

در پای تو ریزد اولا من

گفتم که شکایتی بخوانم

از دست تو پیش پادشا من

کاین سخت دلی و سست مهری

جرم از طرف تو بود یا من؟

دیدم که نه شرط مهربانیست

گر بانگ برآرم از جفا من

گر سر برود فدای پایت

دست از تو نمی‌کنم رها من

جز وصل توام حرام بادا

حاجت که بخواهم از خدا من

گویندم ازو نظر بپرهیز

پرهیز ندانم از قضا من

هرگز نشنیده‌ای که یاری

بی‌یار صبور بود تا من

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

ای روی تو آفتاب عالم

انگشت نمای آل آدم

احیای روان مردگان را

بویت نفس مسیح مریم

بر جان عزیزت آفرین باد

بر جسم شریفت اسم اعظم

محبوب منی چو دیده‌ی راست

ای سرو روان به ابروی خم

دستان که تو داری از پریروی

بس دل ببری به کف و معصم

تنها نه منم اسیر عشقت

خلقی متعشقند و من هم

شیرین جهان تویی به تحقیق

بگذار حدیث ما تقدم

خوبیت مسلمست و ما را

صبر از تو نمی‌شود مسلم

تو عهد وفای خود شکستی

وز جانب ما هنوز محکم

مگذار که خستگان بمیرند

دور از تو به انتظار مرهم

بی‌ما تو به سر بری همه عمر

من بی‌تو گمان مبر که یکدم

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

گل را مبرید پیش من نام

با حسن وجود آن گل اندام

انگشت‌نمای خلق بودیم

مانند هلال از آن مه تام

بر ما همه عیب‌ها بگفتند

یا قوم الی متی و حتام؟

ما خود زده‌ایم جام بر سنگ

دیگر مزنید سنگ بر جام

آخر نگهی به سوی ما کن

ای دولت خاص و حسرت عام

بس در طلب تو دیگ سودا

پختیم و هنوز کار ما خام

درمان اسیر عشق صبرست

تا خود به کجا رسد سرانجام

من در قدم تو خاک بادم

باشد که تو بر سرم نهی گام

دور از تو شکیب چند باشد؟

ممکن نشود بر آتش آرام

در دام غمت چو مرغ وحشی

می‌پیچم و سخت می‌شود دام

من بی تو نه راضیم ولیکن

چون کام نمی‌دهی به ناکام

 

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله‌ی کار خویش گیرم

 

ای زلف تو هر خمی کمندی

چشمت به کرشمه چشم‌بندی

مخرام بدین صفت مبادا

کز چشم بدت رسد گزندی

ای آینه ایمنی که ناگاه

در تو رسد آه دردمندی

یا چهره بپوش یا بسوزان

بر روی چو آتشت سپندی

دیوانه‌ی عشقت ای پریرویمن آن شب سیاهم کز ماه خشم کردم

من آن گدای عورم کز شاه خشم کردم

 

از لطفم آن یگانه می خواند سوی خانه

کردم یکی بهانه وز راه خشم کردم

 

گر سر کشد نگارم ور غم برد قرارم

هم آه برنیارم از آه خشم کردم

 

گاهم فریفت با زر گاهم به جاه و لشکر

از زر چو زر بجستم وز جاه خشم کردم

 

ز آهن ربای اعظم من آهنم گریزان

وز کهربای عالم من کاه خشم کردم

 

ما ذره‌ایم سرکش از چار و پنج و از شش

خود پنج و شش کی باشد ز الله خشم کردم

 

این را تو برنتابی زیرا برون آبی

گر شبه آفتابی ز اشباه خشم کردم

 

از : مولوی

 

**********

 

می‌بَرزند ز مشرق شمع فلک زبانه

ای ساقی صبوحی درده می شبانه

 

عقلم بدزد لختی چند اختیار و دانش

هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه

 

گر سنگ فتنه بارَد فرق مَنَش سپر کن

ور تیر طعنه آید جان منَش نشا

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
sms.عکس
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    قهرمان لیگ برتر ایران چه تیمی خواهدبود؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 29
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 44
  • بازدید ماه : 40
  • بازدید سال : 84
  • بازدید کلی : 4,444